با سر ره عشق و وفا مي پويم امشب
يا مصطفي يا مصطفي مي گويم امشب
امشب زمين مکه در خود ماه دارد
ماهي به مانند رسول ا... دارد
وجه خداوند کريم آمد خوش آمد
امشب ز ره در يتيم آمد خوش آمد
اي آمنه در دست داري دسته گل را
ني دسته گل قنداقه ي ختم رسل را
اي آمنه در بين زنها سرفرازي
با اين پسر جا دارد ار بر خود بنازي
اي دلبران اين دلرباي دلبران است
پيغمبران ، اين خاتم پيغمبران است
غرق طراوت دامن صحراست امشب
فرخنده ميلاد اب الزهراست امشب
اين طفل خود حاکم به جنات النعيم است
باشد پدر بر خلق گر چه خود يتيم است
صد حاتم طايي گداي درگه اوست
ماه فلک شرمنده از روي مه اوست
عمري است باشد قبله ام روي محمد
من تا قيامت مستم از بوي محمد
اي بارگاه تو بهشت آرزويم
در روز محشر لحظه اي کن جستجويم
دل بيقراري مي کند در کنج سينه
کرده هواي ديدن شهر مدينه
هستي تو صاحب خانه و دل خانه ي توست
شمعي و جبريل امين پروانه ي توست
تو باغ گل من خار صحراي تو هستم
من گر چه مستم مست زهراي تو هستم
زيرا که باشد هستي عالم ز هستش
زهرا که جاي بو سه ات باشد به دستش
زهرا که او را صاحب قرآن ستوده
زهرا که دل از ساقي کوثر ربوده
زهرا که در دستش کليد سرنوشت است
زهرا که بوي سينه اش بوي بهشت است
زهرا که در راه علي از پاي ننشست
در سن هجده سالگي بار سفر بست
زهرا که درس عشق بر پروانه آموخت
دور علي گرديد تا سر تا بپا سوخت
من اي مسيحا تا نفس در سينه دارم
يا فاطمه يا فاطمه باشد شعارم
اي تمام آفرينش خشتي از ايوان تو
علم شرق و غرب عالم سطري از قرآن تو
آسماني ها زميني ها همه مهمان تو
گل کند جان مسيح از غنچه ي خندان تو
خنده ي خورشيد ها از گوهر دندان تو
عقل ها مبهوت تو مجنون تو حيران تو
آسماني ها همه مرهون ارشاد توأند
دستگيران جهان محتاج امداد توأند
شهرياران بنده ي سلمان و مقداد توأند
چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند
انبيا يکسر بشير صبح ميلاد توأند
نورها بر قلبشان تابيده از فرقان تو
انبيا يک کاروان تو کاروان سالارشان
خوب رويان مشتري تو يوسف بازارشان
خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان
کلّ انسانها تويي تنها تويي غمخوارشان
مسلمين در خواب غفلت خفته تو بيدارشان
بي خبر از دشمنان عترت و قرآن تو
تو سراپا جانِ جانِ امّتي امّت چو تن
تن شود بي تاب اگر يک لحظه جان بيند مَحن
با اهانت بر تو، امت شد چو بحري موج زن
در خروش آمد بسي پير و جوان و مرد و زن
رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن
بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو
اي که کرده ذات معبودت حبيب خود خطاب
اي فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب
گر جسارت کرد بر تو ابلهي حيف از جواب
تو به وسعت فوق اقيانوس و او کم از سراب
با صداي سگ نگردد کم فروغ آفتاب
مي درخشد تا قيامت نور بي پايان تو
از فروغ رحمتت لبريز ظرف عالم است
چون تو قامت بر فرازي قامت گردون خم است
ليله ي ميلاد تو عيد کمال آدم است
خاصه در سالي که آن سال رسول اعظم است
پايه ي توحيد تو همچون کتاب محکم است
ثبت گشته بر جبين آسمان عنوان تو
چارده قرن است دنيا محو عدل و داد توست
آه مظلومان عالم بانگي از فرياد توست
بردگي محکوم تو آزادگي آزاد توست
تا خداييّ خدا مُلک خدا آباد توست
هفته ها و روزها و لحظه ها ميلاد توست
بسکه جوشد گوهر علم از يم عرفان تو
تو بجاي سيم و زر احسان و عدل اندوختي
تو نگاه مرحمت حتي به دشمن دوختي
تو براي خلق همچون شمع سوزان سوختي
تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختي
تو به جاي اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختي
مي درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو
آمدي اي تا ابد در سينه ها نور، آمدي
آمدي اي موسي برگشته از طور، آمدي
آمدي اي رايتت پيوسته منصور، آمدي
آمدي اي ملک هستي از تو معمور، آمدي
آمدي اي چشم بد از عارضت دور، آمدي
خنده کن اي صبح مشتاقان لب خندان تو
کيست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد
کيست تا مرد دو عالم همچو حيدر پرورد
کيست تا در بوستان وحي، کوثر پرورد
کيست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد
يا چو زينب دختري در حدّ مادر پرورد
اي اميرالمؤمنين پرورده ي دامان تو
حکمت از اسلام ناب توست جاري بيشتر
دانش از حکم و کتاب توست ساري بيشتر
سرفرازان را به کويت خاکساري بيشتر
از تو مي خواهند جن و انس ياري بيشتر
آنچه کل انبيا دارند داري بيشتر
اي نبييّن ميهمان سفره ي احسان تو
عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست
دو سپهر معرفت دو کفّه ي ميزان ماست
کلّ دين ما همانا عترت و قرآن ماست
حفظ اين دو با تو از روز ازل پيمان ماست
پيروي زين دو امانت عزت و ايمان ماست
کيست «ميثم» مدح خوان عترت و قرآن تو
پيامبر خورشيد و مهرباني
زمين گهواره كابوسهاي تلخ انسان بود
زمان چون كودكي در كوچه هاي خواب حيران بود
خدا در ازدحام ناخدايان جهالت گم
جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذيان بود
صدا در كوچه هاي گيج مي پيچيد بي حاصل
سكوتي هرزه سرگردان صحرا و بيابان بود
نمي روييد در چشمي به جز ترديد و وهم و شك
يقين تنها سرابي در شكارستان شيطان بود
شبي رؤياي دور آسمان در هيأت مردي
به رغم فتنه هاي پيش رو در خاك مهمان بود
جهان با نامش از رنگ و صدا سيراب شد آخر
«محمد» واپسين پيغمبر خورشيد و باران بود
ولادت پیامبر (ص)
سال عام الفيـــــــل در ماه ربيع
گشت جهان روشن با نوري وسيــــع
شهر مكه مطلع نور خـــــــــــدا
غرق در شادي تمام انبيـــــــــــــــــا
خاندان هاشمي مسرور و شــــاد
هر ستمگر لرزه بر جانش فتــــــــــاد
كاخ كسري سخت لرزيد و شكســـــت
وحشتي بر خواب نوشروان نشســـت
گشت خاموش آتش آتشكــــــــده
بت به زير افتاد در هر بتكــــــــــــده
سرنگون در كعبه بت هايش شده
خشك اندر ساوه دريايش شــــــــــده
آري آمد منجي اهل هـــــــــــدي
رهنماي خلق بر راه خـــــــــــــــــــدا
خاتم پيغمبران زائيده شــــــــــد
بر جمالش نور حق تابيده شـــــــــد
او كه در انجيل احمد نـام داشت
جد او نام محمد را گــــــــــــــذاشت
كل اوصاف نكو جمعنـــــد در او
عاجزند اوصاف انـــــــدر وصف او
او كريم و رحمه للعالميـــــــــــــــــن
مهربان است و رحيم است و امــين
صبر و حلم او به عالم شهره بــــود
او نظيف و طاهر اما ساده بـــــــود
عابد و زاهد، عليم است و دليــــــــر
حسن خلق او به عالم بي نظيــــــــر
قبل بعثت فكر و ذكر او خــــــدا
بود عبادتگاه او غار حــــــــــــــــرا
تا كه آمد پيك حق از پيش يـــــــــــار
گفت محمد خوان به نام كردگــــــــار
جامه ختم رسالت را بپــــــــــــــــوش
بادة جشن نبوت را بنــــــــــــــــوش
حكم و فرمان رسالت آمــــــــــــــــده
رمز انذار و بشارت آمــــــــــــــــــده
کرد طلوع خورشيد چون از كوه نور
جهل و كفر و بت پرستــي گشت دور
با تمام ظلم و جور كافـــــــــــــــــــران
گشت پيروز جبهه حق بــــــــــــاوران
شاكريم بر درگه رب عظيـــــــــــــــــم
كو عطاكرده به ما كل نعيـــــــــــــــــم
آري آري او عنايت كـــــــــــرده است
بندگان خود هدايت كــــــــــــرده است
دين اسلام بهترين دين هــــــــــــــــــا
اكمل برنامه ها قرآن مـــــــــــــــــــــا
با محمد خاتم پيغمبـــــــــــــــــــــــران
او فرستاده براي مؤمنـــــــــــــــــــان
آن محمد كو جمـــــــــــال خلقت است
او كه در پاكي كمــــــال عصمت است
خاندانش بهترين مردمـــــــــــــــــــان
آيه تطهير هست در شانشــــــــــــــان
باز مي گوييم همه شكر خــــــــــــــدا
كاين سعادت كرده او بر ما عطــــــــا
دين ما اسلام و مذهب شيعـــــه است
پيرو دين محمد بيمــــــــــــــــه است
عاشقيم بر دين حق از خرد و پــيــــر
اي خدا اين عشق را از ما مگيــــــــر
شافع ما احمـــــــــــــد و اولاد اوست
اهل و بيتش را زجان داريـــــم دوست
چو ن كه راجي عشق او دارد بــه دل
در قيامت پس نمي گردد خجـــــــــــل
صفحه قبل 1 صفحه بعد